تجربیات

تجربه را تجربه کردن خطاست

تجربیات

تجربه را تجربه کردن خطاست

سلام خوش آمدید

به چپم

جمعه, ۲ فروردين ۱۴۰۴، ۰۶:۳۹ ب.ظ

میخوام دیگه به چپمم نباشه

اون موقعی که توی مسکن مهر ساکن بودم، خانومم اصرار داشت به همه امر بمعروف کنه و منم همکاری می کردم اما اغلب اوقات، از بی تربیتی نوجوان ها و بچه ها ناراحت میشدم و مثل خودشون جواب بی تربیتی اونها رو می دادم.

روزی رسید که یه خانم تا از خونه بیرون اومد حجابش را برداشت نمیدونم چه کرمی داشت ولی من برای خرید و... بیرون بودم و فقط گفتم من متاهل هستم خودت رو به من نمایش نده، یه زپرتی سوسولی چوب خشک قد بلند از پژو پیاده شد و متوجه شدم با اون جنده ی کرمو بود.

گفت چی به این خانوم گفتی؟ منم گفتم بهش گفتم نمایش نده خودت رو شروع کرد به سیلی زدن و منم که دعوا کنم سو سابقه دار میشم و مجبور شدم نزنم اما گفتم دوباره به من دستت بخوره منم میزنم زپرتی سریع رفت توی ماشین منم فقط پلاک برداشتم ترسو فرار کرد با خانم جنده ههه.

از اون روز چو افتاد توی محل که این کتک خورده.

آره خوردم ولی من در نرفتم محکم ایستادم جلوش

الان حتی نوجوان های جنده ی دیگر هم در کوچه خیابان داستان کتک خوردن من رو با خوشحالی نجوا می کنند..

خاک بر سرشون بزار برن به قعر درک بزار برن بدند الاغها

به چپم

بزار هر گهی میخورن بخورن ما رو باش بخاطر اینا سیلی میخوریم.فقط کاش توی بیان داستان نقل می کردند اون که دوید رفت توی ماشین و فرار کرد من نبودم همون پژویی بود

بایستی به جنده ها گفت راحت برید بدید که علی تخمش هم حساب نمیکنه دیگه شما بی حجابای بی کس و کارو.

  • (. ‿ .)

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی