منو نگذاشتن برم تو
شنبه, ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۰۵:۰۱ ق.ظ
انتظار داشتم با احترام بگن
السلام یا زوار تشرف تشرف
همونطور که کل مسیر گفتن
همونطوری میخواستم بگن.
😪نجف نذاشتن برم زیارت
فکرشو بکن یه مسیر طولانی بود، پر از گرمای شبیه به سونا و دائم حتی شب عرق می ریختی.از شدت گرما و خیسی، بارها از خواب بیدار میشدی و عرق رو از روی گردنت و از صورتت پاک می کردی و پاهای تاول زده و ترک خورده و باد کرده خودت رو با آب میشستی و سوختن پوستش رو تو هر قدم حس می کردی و تا جایی که توان داشتی پیاده و بقیه رو همون لحظه در دل شب با یه ماشین دربستی ۹۰۰ هزار تومان در حالی که مسیر زیادی نبود پیاده شدی ولی، به حرم امام حسین که رسیدی وقتی از درب اصلی میری دمپایی توی مشمبا که دستت گرفتی گیر میدن دستت رو میکشن و داد میزنن بازرسی! بجای تشرف تشرف و غیره.
پس چی شد اون همه تبلیغ و چی شد اون همه تکریم؟؟
یه دفعه ای تموم شد اون همه رفتار خوب آخرش بد شد.
بجای اون همه تکریم در مسیر کاش خادمان حرم احترام زائرین رو نگه می داشتند ما خودمان رو برای سختی راه آماده کرده بودیم ولی نه برای حرم امامان با برخورد بد!
من از دربان های حرم های امام علی و حضرت عباس نه خادمان که اسم خادم براشون زیاده تا قیامت نمیگذرم.
اینهمه رفتیم هزینه و شوق و وقت و انرژی گذاشتیم و اینطوری شد موقع زیارت که رسید حرم امام علی کوله پشتی من از دستگاه رد شد ولی موقع ورود گیر دادند گفتند وسیله صندوق امانات، رفتم تحویل بدم پر بود و زمان زیادی در حالی گشتن دنبال یه جا برای دادن کوله بودم حتی برگشتم به دربانی که زبان ایرانی میدونست، گفتم داداش من میخوام گوشی خاموشم رو شارژ کنم و زنگ بزنم همسرم که رفته داخل بیاد هم من رو پیدا کنه، وهم کوله رو نگه داره برم داخل برخوردشلاقی و تندش یادم نمیره که حتی نگذاشت کنار ورودی پریز خالی بود، گوشیم رو شارژ کنم چون هر جا رفتم هر جاش خوابیده بودند روی برق ها به عبارتی چنبره زده بودند رو پریز ها
- ۰۳/۰۵/۲۷