تجربیات

تجربه را تجربه کردن خطاست

تجربیات

تجربه را تجربه کردن خطاست

سلام خوش آمدید

دختر و پسر های عزیز دم بخت

به محض بله دادن و بله گرفتن

هرگز و هرگز و هرگز عجله نکنید چرا؟؟؟چراش خیلی مهمه

عجله نکنید چون وقتی رفتید توی زندگی اجاره ها و رهن،

خرج خونه و مواد غذایی و خرابی زود هنگام لوازم منزل،

صد درصد یکی از لوازم برقی با قطعی های برق اخیر و...

خلاصه خیلی سخته خیلی سخت زود پول از کف میره اما

پول دیر و سخت به دست میاد و جمع نمیشه سخته بخدا

پوشاک و مسافرت و خرید عید و عیدی و رسم های پوخ.

 بهترین چیز بعد از بله گرفتن و دادن اینه:

هر دو بعد از عقد وام ازدواج ثبت نام کنید

اما نه برای خریدن جهازیه، بلکه خرید خانه

حتی شده توی روستا یه خانه بخرید بخدا،

ولی خونه داشته باشید خیلی سخته اجاره

بعدش وام کالا بگیرید و کالا و جهاز بخرید

بعدش با پولهایی که در این مدت جمع کرده

بودید از کار کردن، بدید عروسی و ماه عسل

ولی بهترش اینه پول رو توی گلوی کسانی که

توی زندگی آینده خواهید شناخت یه قرون هم

کمک نمی کنند بهتون نریزید.

ماه عسل هم عید نوروز نرید

با ماشین شخصی هم نرید و

سعی کنید با قطار یا هواپیما

یا نهایت با اتوبوس برید.

ما با ماشینمون توی راه

موندیم خراب شد.

کوفتمون شد.

خود دانید.

یا حق

🙌

  • ۰ نظر
  • ۲۰ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۰:۰۸
  • (. ‿ .)

 

من وقتهایی که گیر کرده بودم شهر دیگه به ناچار مسافر بی حجاب میزدم به انضمام وقتهایی که پول لازم هم بودم حالا یه شب دم غروب توی راه برگشتن از سمت تهران به سمت استان خودم بود یه دختر کلاه نقاب دار بی روسری و مو باز مسافرم بود فکر کنم یارو از رانندگی حرف زد و به سوالاتی راجع به خودم ختم شد و گفت که خب شما شغل ثابتت اسنپه و... منم از شغل اون پرسیدم گفت پرستار بیمارستان حالا بماند که آخر مسیر کاشف به عمل اومد من یاد دوست پسرش انداختمش که فقط اسنپ کار می کرد و قرار ازدواج گذاشتن ولی جور نشد و کات کردن و مدام آه های نا مفهوم می کشید و  بنده خدا گفت که یه وقت راننده ها دو کلوم حرف میزدن میگفتن بیا جلو بشین من همینطوری حرف میزنم و اصلا سن و سالمون نمیخورد و شما الان چند سالته؟ گفتم خب ۳۶ گفت من از شما خیلی کوچیکترم و ...

خودش اینو میگه ولی آه هایی که میکشه من رو کنجکاو میکنه آخرش میگه بخاطر این وجه شباهت تو با دوست پسرم آه می کشم هم سن هم بودن ولی اسنپ کار می کرد مثل من

منم میگم که منم در جواب شما پاسخ دادم وگرنه قصدی نداشتم و ...

هر دو حال و روز هم رو فهمیدیم درد دل کرد ولی آروم نشد بلکه منم وارد وادی غمگینانه خودش کرد و تا چند وقت هم مثل الان که مثال میزنم ازش یادش می افتم، در نتیجه مقصودم اینه صحبت و نگاه به نا محرم به خصوص صحبت خارج از حریم و حدود عمومی و با ظاهر  و پوشش نا متعارف و باز دل رو به غم مبتلا میکنه.

 

حالا از من گفتن...

برید بازم اینجوری بچرخید همه و خودتون رو به ظاهر خوب و خوشگل ولی در باطن و فکر مریض و غمگین و دلمرده یا افسرده کنید.

  • ۰ نظر
  • ۱۳ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۱:۱۵
  • (. ‿ .)

آدمها هر چیزی رو که ندارن ولی دوست دارن داشته باشند زیاد جار می زنند.

مثلا ظاهرا با خدا نباشیمم همش از باخدا بودن در باطن دم می زنیم یا برعکس

مثلا باطن با خدایی نداریم ولی توی ظاهر تیپمون و قیافمون با خدایی موج میزنه

و مثلا هر چیزی نداریم خونه ماشین شغل و و و .

  • ۰ نظر
  • ۲۶ فروردين ۰۴ ، ۱۹:۵۰
  • (. ‿ .)

میخوام دیگه به چپمم نباشه

اون موقعی که توی مسکن مهر ساکن بودم، خانومم اصرار داشت به همه امر بمعروف کنه و منم همکاری می کردم اما اغلب اوقات، از بی تربیتی نوجوان ها و بچه ها ناراحت میشدم و مثل خودشون جواب بی تربیتی اونها رو می دادم.

روزی رسید که یه خانم تا از خونه بیرون اومد حجابش را برداشت نمیدونم چه کرمی داشت ولی من برای خرید و... بیرون بودم و فقط گفتم من متاهل هستم خودت رو به من نمایش نده، یه زپرتی سوسولی چوب خشک قد بلند از پژو پیاده شد و متوجه شدم با اون جنده ی کرمو بود.

گفت چی به این خانوم گفتی؟ منم گفتم بهش گفتم نمایش نده خودت رو شروع کرد به سیلی زدن و منم که دعوا کنم سو سابقه دار میشم و مجبور شدم نزنم اما گفتم دوباره به من دستت بخوره منم میزنم زپرتی سریع رفت توی ماشین منم فقط پلاک برداشتم ترسو فرار کرد با خانم جنده ههه.

از اون روز چو افتاد توی محل که این کتک خورده.

آره خوردم ولی من در نرفتم محکم ایستادم جلوش

الان حتی نوجوان های جنده ی دیگر هم در کوچه خیابان داستان کتک خوردن من رو با خوشحالی نجوا می کنند..

خاک بر سرشون بزار برن به قعر درک بزار برن بدند الاغها

به چپم

بزار هر گهی میخورن بخورن ما رو باش بخاطر اینا سیلی میخوریم.فقط کاش توی بیان داستان نقل می کردند اون که دوید رفت توی ماشین و فرار کرد من نبودم همون پژویی بود

بایستی به جنده ها گفت راحت برید بدید که علی تخمش هم حساب نمیکنه دیگه شما بی حجابای بی کس و کارو.

  • ۰ نظر
  • ۰۲ فروردين ۰۴ ، ۱۸:۳۹
  • (. ‿ .)

من خونه ویلایی دوست دارم و باید هر طور شده برای راحتی خودمون ویلایی اجاره کنم.
داشتم در اتاق خواب با صدای معمولی، با همسرم راجع به مشکلات اجتماعی و نوع رانندگی حرف می زدم و می گفتم آمریکا اگر ایران رو با خاک یکسان کنه، خیلی بهتر از این وضعه، خیلی مردمان خر و وحشی تشریف دارند.از رانندگیها بگیر تا متن و بتن جامعه که اینقدر بی تربیت و بی نظم وجود داره و غیره... .
ناگهان از نمیدونم کدوم طرف صدا آمد صدایی که می گفت: بزرگ تر از دهنش حرف میزنه، بعد از مکث کوتاهی گفت: به همسایه چی کار دارم و غیره.
حتی نمیتونم دو کلام حرف خصوصی بزنم از این به بعد وقتی اینطوری دارم حرف می زنم با این ولوم میره خونهء همسایه(نمیدونم بالا، پایین، کدوم ور) اصلا بدونمم مهم نیست.ولش...
بالاخره یه خونه میریم از این واحد...

  • ۳ نظر
  • ۲۴ اسفند ۰۳ ، ۱۶:۳۲
  • (. ‿ .)

هنوز واحد آپارتمانی رو به رسمیت نمیشناسم،اسمش روشه، واحد،خونه نبوده و نیست و نخواهد بود، مگر طبقه باشه و داخلش رو بشه گفت خونه ولی بیرونش همون آپارتمونه...

 

ساخت دست غرب همیشه قشنگ به نظر می رسه اما غلطه

 

  • ۰ نظر
  • ۲۴ اسفند ۰۳ ، ۰۵:۳۶
  • (. ‿ .)

مشکل ما اینه آپارتمان نشین نبودیم،حق هم داریم، چرا چون اگر بجای آپارتمان نشینی یه خانه ویلایی اجاره کرده بودیم هر چند در روستاها، الان موقعیکه از درب خونه داخل می اومدم بجای نا محرم های بی حجاب که دارند همزمان وارد میشن توی آپارتمان، خونه ی ویلایی اگر ساکن بودیم به محض ورود چشمم به ناموس خودم یعنی همسر عزیزم می افتاد.

  • ۰ نظر
  • ۱۸ اسفند ۰۳ ، ۲۱:۲۶
  • (. ‿ .)

تجربه ای که با ازدواج بدست آوردم؛

اینکه با ازدواج یه پسر محکم میشه،

مقاوم میشه،پخته و شجاعتر میشه،

مثل یه دیوار یا ستون تکیه گاه ولی

با پدر شدن به مراتب ابهت و ارزش،

قدرت و هیبت، سنگینی و شخصیت

و به صبوری و متانت بیشتر میرسه.

 

حتی می بایست با رشد بچه اخلاق،

کردار و حتی آراستگی و لطافت بالا،

به تجربیات و صفاتش اضافه بشه و

اگر همش نشه(اینهایی که میگفتم)

حتما بخشی از اینها اتفاق می افتد.

 

۱ پدر ضد ضربه میشه اگر پای فرزند

و خانوادش وسط باشه.در حالیکه یه

همسر مقاومت و ایستادگی داره ولی

وقتی پدر شد کوهه که سیل هم بیاد

نمیتونه از استقامتش کم کنه.پدر!

  • (. ‿ .)
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۴ بهمن ۰۳ ، ۰۰:۱۶
  • (. ‿ .)

واحد آپارتمانی

در کنار خیابون

هر لحظه صدا،

از بیرون واحد

میای بیرون و میبینی صدا نیست

نمیدونی کیه؟

و یا با کیه؟؟؟

و هزار تا آدمه

هزار تا سوراخ

یا همان پنجره

زر زر و قار قار

صدای موتور و

ماشین رو مخ،

رژه روی سقف

بچه طبقه بالا

طوطی ای که

بخاطر تنهایی

خانمم گرفتم،

جیغ و دادش،

و و و 

  • (. ‿ .)

نه تو تونستی منو با خودت ببری بهشت

نه من تونستم دنیاتو واست بهشت کنم.

هی روزگار.تکلیفی که بر دوش ما بود...

ما زوجی هستیم که با هم عهد بستیم...

حالا فراموش کردیم شاید اول خودم...،

ولی خب چه میشه کرد؟ آدمیزاده دیگه.

به من که نمیخوره بهشتی باشم

خدانکنه جفتمون جهنمی باشیم

حداقل تو بری بهشت ما پز بدیم

من که حلالت میکنم...حلالم کن

 

"ما ز یاران چشم یاری داشتیم"


 

ما زِ یاران چَشمِ یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم

تا درختِ دوستی بَر کِی دهد

حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم

گفت‌و‌گو آیینِ درویشی نبود

ور نه با تو ماجراها داشتیم

شیوهٔ چَشمت فریبِ جنگ داشت

ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم

گُلبُنِ حُسنَت نه خود شد دلفُروز

ما دَمِ همت بر او بگماشتیم

نکته‌ها رفت و شکایت کس نکرد

جانبِ حُرمَت فرو نگذاشتیم

گفت خود دادی به ما دل حافظا

ما مُحَصِّل بر کسی نَگماشتیم

حافظ

انتظاری نباید داشت

هیچ عهدی نبدید که

بعدا نشه انجام داد،

هیچ قولی هم ندید.

صرفا ازدواج کنید و

با یکدیگر کنار بیاید،

اگر هم جایی سخته

بدونید یار غم همید،

نه فقط روز خوشی.

با کم و کسر همدیگر

کنار بیاید.بهتر میشه

وفا صبوری سختی و

محبت،ازخودگذشتن

همه اینا در کنار همه

که عشق رو میسازه.

 

 

 

  • (. ‿ .)

●چند جور ماشین است:

▪︎ماشینهای خرج دار یا دو شغله ها؛

ماشین مدل پایین ها و خرج دار ها

نمیتونند بین استانی و راه دور برن

وگرنه قزوین به تهران گزینه خوبیه

 

▪︎مدل پایین پراید زیر۹۰ بقیه زیر۸۵

این ها رو هم که اسنپ تحریم کرده

و گزینه بین استانی اصلا نمیفرسته

مگر اینکه خالی قزوین تهران رو بره

 

▪︎ماشین مدل بالا از هفت دولت آزاد؛

اونا که اسنپ شغل اصلی اونهاست،

ماشین مدل بالا دارند و هر کجا برن

مسافر راحت بهشون میده اسنپ و

حتی سایر تاکسی های اینترنتی....

 

{اما تجربه برای پراید مدل پایینم}

 

۱.تهران یا بین استانی نمیشه، نرم.

مسافر گرفتن اتلاف وقته شانسیه

بین استانی با ماکسیم بخوامم برم،

مسافر سوار پراید نمیشه.وقت نذار

برای گرفتن مسافر ماکسیم استانی.

۲.گیرم با ماکسیم رفتیم به مدل و

ماشین نگاه نکردن چون گزینه های

ماکسیم کمتره برگشت مون خالیه.

 

۳.گاهی برای بیشتر کار کردن خالی

بی مسافر از قزوین به تهران رفتم،

دیگه نمیرم تهران چون معتلی راه

رفت و برگشت تهران مساوی اون

سگدو زدن و کرایه کم اینجاست.

گاهی اینجا مسافر بردم روستا بعد

خالی برگشتم این خالی برگشتنهای

مقطعی و کم کم به اون خالی رفت

تهران و خالی ۲ ساعت برگشت در.

 

در کل به جز جمعه ها صبح زودی

هر روز اسنپ کار کنم همین طرفا

فقط تابستونها گرمه شب کار کنم.

 

  • (. ‿ .)

علم لَدُنّی دانشی است که از جانب خداوند و از راه‌های غیرعادی و بدون یادگیری، به برخی از انسان‌ها داده می‌شود. منشأ این اصطلاح را عبارت «وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًاً؛ از نزد خود، به او دانشی آموخته بودیم» در آیه ۶۵ سوره کهف دانسته‌اند.

در زندگی پس از زندگی قسمتی که از شبکه قرآن در شب دهم دی ماه ۱۴۰۳ پخش شد شخص راوی از تجربه‌ی روحش که جدا از بدنش بود می گفت: در قبرستانی که داشت دفن میشد تکیه داد به یک درختی با اون تماسی که با درخت داشت، انگاری رفته باشه توی درخت و از اولین لحظه ی کاشته شدن درخت در اونجا رو از نگاهش دید و روزها، لحظات و ثانیه به ثانیه ای که درخت سپری کرده تا بزرگ بشه سرگذشت درخت رو دید و برگشتش بیرون از درخت،علم به گذشته آینده درون همه...

با خودم رفتم توی فکر خاطراتی از یکی از معلمها توی مدرسه مون معلمی گفت که ظرفیت مغزمون از ۱۰۰ درصد یک درصدش هم تا پایان عمرمون پر نمیشه یا ازش استفاده نمیشه! نگید مغزم پره و..

به نظر من این زندگی پس از زندگی رو با ظرفیت مغز که معلم گفت ما تا پایان عمر یه درصدش هم استفاده نمی کنیم و علمی که امامان و پیامبرمون داشتند رو همه رو کنار هم بذاریم میفهمیم اون ۹۹ درصده که از ظرفیت یادگیری باقی میمونه چطور استفاده میشه کرد و با چه وسیله ای و چه جوری

روح: وسیله ای که در زندگی پس از زندگی میگفتند هر چی رو نگاه می کرد درکش میکرد و علمی نسبت به اون بدست می آورد که نیازی به زمان و آموزشی نبود.خدا این ظرفیت زیاد ۱۰۰ درصدی رو آفریده:مخ

مگه میشه خدا یه چیزی به آدم بده که بیهوده، و عبس باشه؟ هرگز، پس راه علم لدنی روح ماست

روی بُعد روحانی و معنویات بیشتر باید کار کنیم.

 

 

  • (. ‿ .)

جمعه ها صبح الطلوع

 اگر بی خوابی زد به سرم 

   نباید با اسنپ کار کنم چرا؟

      چون ملت خواب هستند.😏

   تا ساعت ۱۰/ یازده صبح...

 باید یا توی تهران باشم.چرا؟

 

 ▪︎  چون تهران همه ی ساعات مسافر هست

 ▪︎  چون تهران کلان شهره و جمعیتش زیاد،

▪︎   درآمدشون بالا و کرایه ماشینش بالاست

▪︎   چون تهران صبح تا ظهر جمعه ها خلوته

👈ولی ظهر باید نهایتا تا ۲ و نیم برگردم و

در راه برگشت به قزوین باشم چرا؟شلوغی

بعد از ظهر اونا که رفتن سفر برمی گردند و

اونها که خوابن از بیدار شدن و صبحانه رو

دیر خوردن میخوان برن با ماشین بیرون و

ناهار رو بیرون بزنند بر بدن اونم ۲ به بعد..

👇⛔

پنجشنبه ها ولی تهران به شمال و غربش و

جاده های به سمت پردیس و ... شلوغه ها

پنجشنبه ها فقط جنوب تهران بدک نیست.

 

  • (. ‿ .)

 

اینکه چه جور و از چه زاویه ای با متاهل شدن نگاه میکنیم برمیگرده به سلیقه های شخصی مثلا مسافری میگفت زوج شدن یعنی همراه شدن هم قدم شدن یعنی ما مسیر زندگی رو داریم طی می کنیم و یکی رو پیدا می کنیم که با فاصله ی کم یا زیاد هم مسیر ما میشه مثل دو خط موازی هستیم، نباید سد راه هم بشیم ولی من این تئوری رو قبول ندارم که میگه ما دو خط موازی هستیم و فقط هم قدم هستیم و... .

گهگاهی ممکنه همدیگه رو قطع کنیم یا به زبان ساده تر از روی هم بگذریم یا شایدم جلوی عبور هم رو بگیریم و... .

 

 

  • (. ‿ .)

 

یادمه یه مسافری میگفت زن و شوهر باید خانواده همدیگه رو هلدینگ کنند حالا مدل حرف زدنش رو نفهمیدم ولی توی توضیحاتش فهمیدم میانجیگر صحبت و گلایه از خانواده ی همدیگه خوده همدیگه باشیم.مثلا من از خانواده همسرم یه گلایه دارم برای حفظ حریم و حرمت ها به همسرم بگم اون خودش به خانوادش بگه که اگه جنگ و دعوایی هم میشه با هم هم خون اند و به قول معروف اگه گوشت هم رو بخورند، استخوان هم رو دور نمیریزند و قهر نمی کنند باهم.

حالا شاید اون لحظه داغ باشن بخوان دعوا رو به سمت گلایه کننده ی اصلی بکشونند ولی ما نباید اون لحظه وارد بحث بشیم و کاملا کنار بمونیم مدتی بگذره و آروم بشن

ممکنه بعدش سرسنگین بشن هم با من و همسرم ولی بازم از اینکه مستقیمبگیم تبعاتش کمتره.

اما کلا به غیر از واسطه گری برای گلایه میشه تحمل بکنیم.

وقتی از عمل ، حرکت، یا صحبتی اذیت میشی گلایه نکن مگر اینکه گلایه کردن مشکل رو حل کنه که برای من نکردش

گلایه کردن،

در حالی که میتونی ازش ساده بگذری

ولی اگه روک بگی باعث کدورت میشه

عیب جویی

بهانه تراشی

تلقی میشه!

گاهی خصوصیت های خانوادگی یا شخصی افرادی که باهاشون ارتباط داریم، ما رو آزار میده اما بعدا عادت میشه.

 

در نتیجه : سعی کنیم قبل از عیب طرف رو گفتن، از تاثیرگذاری تذکر خودمون مطمئن بشیم چون اگه قهر کدورت یا دعوا به وجود بیاد میگیم کاش نمی گفتم.

یادمان که میندازیم میگیم با فلانی که الان قهر شده خیلی خوب بودیم چرا این جور شد چقدر خوب بود، گهگاهی فقط اذیت میشدیم از این دیالوگ یا کارش کاشکی نمیگفتیم و تحمل می کردیم که الان کدورت سختتره.آخه فکر نمیکردیم اینطوری بشه.

  • (. ‿ .)

رزیو کردن زیاد کار خوبی نیست.نکن

مثل قول دادن و برنامه ریزی میمونه

دیگه مسافر رزیو نکن علی،دلهره آوره

اینکه استرس میاره که باید بموقع به

فلانی برسی و اگه پشیمون  بشه چه

کنم و من روی اون حساب کردم و...

جدا از اینها مهم اینجاشه که این رو

وظیفه ی تو می دونند و ناراحت و

طلبکار میشن جای دادن کرایه تازه

خصوصا آدمهای کم سن و سال دار

 

 

پی نوشت: یه بار سرویس مدرسه شدم، مادره با من طرف

حساب شد و انگاری اون خونه مرد نداره.

  • (. ‿ .)

از مرحله زندگی خرج داره رسیدم به

این مرحله: زنده موندن خیلی سخته

 

ما ها زندگی نمی کنیم که ، زنده ایم.

زندگی مسافرت رفتنه، فامیل دیدنه،

اینکه توی غما و شادی هاشون بریم،

بتونیم طبق رسم و رسوم پول بدیم

و کادو و دعوت کنیم، مهمونی بدیم،

ماشین خوب سوار بشیم و یه وقتی

از خانواده پول خواستن کمک کنیم.

 

 

اما الان سربار خانواده ام و مدیون،

اما مسافرت ماه عسلم هم اگه دایی

برام ۲ میلیون نمی فرستاد می باید

ماشین مستهلک خرابم رو که واشر

سر سیلندر باید عوض می شد پول

مسافرتم رو باید خرجش می کردم.

هی روزگار ...

صله رحم پیشکش دلمم تنگ شده،

ولی نتونستم برم اقوام رو ببینیم.

چون الان یه سری ازدواج کردند و

خونه خریدن یا بچه دار شدن منم

صفرم و اول زندگیمه و نمیتونم با

وجود رسوم خوب اما خرج دار که

برای ما زیر خط‌فقرها خیلی زیاده

فامیل ها رو ببینم.زندگی نیست...

زنده موندنه.کاش زنده هم نبودم.

الان که این همه وقت گذاشتم و

کار کردم و فقط آذوقه مون ok

شده خدارشکر اما این زندگیه؟

  • ۱ نظر
  • ۳۰ شهریور ۰۳ ، ۰۰:۴۶
  • (. ‿ .)

یه روز پشت فرمون بودم هی نالیدم از درآمد کم

بعد از سکوت مسافر گفتم ولی نا امید نمیشم و با

زیاد تر کار کردن بالاخره اوضاعم خوب میشه ولی

مسافره بهم گفت: با زیاد کار کردن پولدار نمیشی!

گفت با فکر پول زیادی به دست میاری نه کار زیاد

اول فکر کردم از اون بیکار هاست یا دانشجویی با

افکار مذخرفه که فکر میکنه هر کسی بخواد با فکر

و تحصیلات پیشرفت میکنه و بهش گفتم نه داداش

زندگی بهم ثابت کرده پول پول میاره در اکثر موارد

ولی وقتی پیاده شد فهمیدم کوله پشتی توش لباس

کارگری بود و سر یه ساختمون نیمه کاره پیاده شد.

و دوباره گفت اگه با سخت کار کردن پول زیاد بیاد،

من که از بچگی سخت تلاش کردم الان پولدار بودم

در اینکه پارتی بازی و شانس تعداد محدودی از مدرک داران رو به کار بهتر و در آمد بیشتر سوق میده شکی نیست و در اینکه تلاش و زحمت باعث افزایش مهارت و تجربه و بعدها سطح شغلی بالاتر میشه(البته در طول سالیان یا بلند مدت) ولی خداوکیلی این تجربه رو هم بدست آوردم که: باید با پس انداز پولدار شد.

  • ۱ نظر
  • ۱۶ شهریور ۰۳ ، ۲۱:۵۴
  • (. ‿ .)

هر وقت توی زندگی، زن و شوهر، والدین و بچه هاشون، هر مشکلی دارند روش حل کردن قضیه و راه حلش داخل خونه هست، نه در داخل کوچه خیابون و نه با وارد کردن هجمه به حتی باعث و مسببی که از بیرون از خانواده اون مشکل را درست کرده.چرا؟

چون غریبه یا دیگری برای اعضای خانوادمون دل نمیسوزونه، چون هر کسی برای خودش سبک زندگی داره و نمیشه تغییرش داد ولی اعضای یک خونه میتونند هماهنگ بشن یعنی اگه زیر یک سقف باشن باید با هم و مشکلات کنار بیان.دیگران هم واسه خودشون مشکلاتی دارن و به اندازه کافی دغدغه دارند و نباید خیلی وارد دغدغه هامون بکنیمون.حتی اگه خودشون باعث مشکل ما باشن ولی ما میتونیم تعامل خودمون با اونها رو از داخل کنترل کنیم.

 

دقیقا مثل سیاست ایرانه که گاهی باید عقب نشینی تاکتیکی و صلح با حتی دشمن خودش داشته باشه که بهش ضرر می رسونه ولی بهش دل نبنده و کنترل ارتباط داشته باشه و دنبال راه حل مشکلاتش در داخل مِلک خودش هم باشه.

  • ۰ نظر
  • ۱۳ شهریور ۰۳ ، ۰۰:۰۴
  • (. ‿ .)

سری بعد ایام پیاده روی اربعین 

اگر خواستم برم فقط با ماشین،

میرم اول هتل حمام غسل کرده

تمیز بدون کوله پشتی بی کفش

فقط با دمپایی که اگر نگذاشتن

یا گفتن کفش داری جایی نداره

بذارم ۱ گوشه برم که در صورت

دزدیده شدن آن کم ضرر کنم و

از همه مهمتر کلک رشتی بزنیم

یعنی فقط خوراکمان از موکب

ولی جای استراحت هتل باشه.

چون اونجا خوراکی زیاد بود و

جای استراحت کم.مهمتر از آن

دست خالی باید رفت حرم چرا

چون سگای درش پاچه میگیرن

 

  • ۰ نظر
  • ۲۷ مرداد ۰۳ ، ۰۵:۲۳
  • (. ‿ .)

انتظار داشتم با احترام بگن

السلام یا زوار تشرف تشرف

همونطور که کل مسیر گفتن

همونطوری میخواستم بگن.

😪نجف نذاشتن برم زیارت

 

فکرشو بکن یه مسیر طولانی بود، پر از گرمای شبیه به سونا و دائم حتی شب عرق می ریختی.از شدت گرما و خیسی، بارها از خواب بیدار میشدی و عرق رو از روی گردنت و از صورتت پاک می کردی و پاهای تاول زده و ترک خورده و باد کرده خودت رو با آب میشستی و سوختن پوستش رو  تو هر قدم حس می کردی و تا جایی که توان داشتی پیاده و بقیه رو همون لحظه در دل شب با یه ماشین دربستی ۹۰۰ هزار تومان در حالی که مسیر زیادی نبود پیاده شدی ولی، به حرم امام حسین که رسیدی وقتی از درب اصلی میری دمپایی توی مشمبا که دستت گرفتی گیر میدن دستت رو میکشن و داد میزنن بازرسی! بجای تشرف تشرف و غیره.
پس چی شد اون همه تبلیغ و چی شد اون همه تکریم؟؟
یه دفعه ای تموم شد اون همه رفتار خوب آخرش بد شد.
بجای اون همه تکریم در مسیر کاش خادمان حرم احترام زائرین رو نگه می داشتند ما خودمان رو برای سختی راه آماده کرده بودیم ولی نه برای حرم امامان با برخورد بد!
من از دربان های حرم های امام علی و حضرت عباس نه خادمان که اسم خادم براشون زیاده تا قیامت نمیگذرم.
اینهمه رفتیم هزینه و شوق و وقت و انرژی گذاشتیم و اینطوری شد موقع زیارت که رسید حرم امام  علی کوله پشتی من از  دستگاه رد شد ولی موقع ورود گیر  دادند گفتند وسیله صندوق امانات، رفتم تحویل بدم پر بود و زمان زیادی در حالی  گشتن دنبال یه جا برای دادن کوله بودم حتی برگشتم به دربانی که زبان ایرانی میدونست، گفتم داداش من میخوام گوشی خاموشم رو شارژ کنم و زنگ بزنم همسرم که رفته داخل بیاد هم من رو پیدا کنه، وهم کوله رو نگه داره برم داخل برخوردشلاقی و تندش یادم نمیره که حتی نگذاشت کنار ورودی پریز خالی بود، گوشیم رو شارژ کنم چون هر جا رفتم هر جاش خوابیده بودند روی برق ها به عبارتی چنبره زده بودند رو پریز ها
  • ۰ نظر
  • ۲۷ مرداد ۰۳ ، ۰۵:۰۱
  • (. ‿ .)

رفتم که میگم ولی تلوزیون نگفته بود

نگفته بود همه توی موکب روی همیم!

بعضی موکب زن و مرد قاطی خوابن!

نگفته بود وقتی ما پیاده روی میکنیم

ماشینهای اخرین سیستم خارجی که

عراقی ها در نجف و کربلا میرونند، با

بوقهای وحشیانه ازمون می گذشتند!

تلوزیون نگفتن که در نجف و زیارتگاه

روی هم رفته برای اون همه زائر حتی

یک تابلو برق درست نکرده بودند و با

یک تریبون مدام اسم گمشده ها رو با

بلندگو صدا میزدند درحالی که راهنما

برای گم نشدن و جای شارژ موبایل که

مردم خودشون با موبایل هم رو پیدا

کنند نگداشته بودند ه هیچ بعضی ها

با کفش روی فرش ها تو صحن میرن

بعد یه عده که بدون جا هستن اونجا

می شینند و با همون لباس نمازشون،

نه فورادا بلکه به جماعت میخوندند!

بگذریم که با همون کفش دسشویی و

هزار جا رفته بودند!

بد تر از اون یه عده که پیاده میرفتن

بعد با همون پا وارد حرم میشدند...!

نگفتم که اصلا اونجور که صدا سیما

گفت نبود فقط برای موکب خوابیدن

همه روی هم تلمبار بودند و کلی باید

می گشتیم یا منتظر می شدیم خالی

پیدا کنیم بخوابیم یا یکی بره بریم.

نگفتن که کل مسیر تابلو برق نبودش

نگفتن که برای همه اون غذاهایی که

توی موکب ها میدادن و فیلم روزای

خلوت و اولش رو توی تلوزیون نشان

داد باید صف بکشیم و آخرش نرسه.

نگفتن که چای هاش چای شیرین بود!

نگفتند آوره باید کناره خیابون شبیه

کارتن خواب ها و گدا ها و گرسنه ها

بشینیم در حالی که ماشین های لوکس

دائم داره رد میشه

  • ۱ نظر
  • ۲۴ مرداد ۰۳ ، ۰۸:۲۶
  • (. ‿ .)

من از کربلا دارم می نویسم نرید به کربلا

در تاریخ ۲۴ مرداد ۱۰ روز مانده به اربعین.

چرا؟؟؟؟؟؟

چون رفتم نجف گفتن کوله پشتی رو بذار

صندوق امانات ولی صندوقشون پر بودش

خلاصه نگذاشتند برم زیارت امام علی(ع)

رفتم کربلا،

ولی اینجا هم نگذاشتن و حتی دستم رو

کشید و داد بیداد کرد سگ تولهی دم در.

منم گفتم دیدار به قیامت.ولی بازم کمه.

تلافی میکنم

صبر کن برسه قیامت دارم براشون چرا؟

چون اینا نگذاشتن برم زیارت.همین سگا

که دم در بودن.من نمیگذرم خدام نگذره

حیف حیف

حیف که سردار دادیم کلی جوان دادیم..

الان نمیذارن حداقل به پاس آزادی عراق

بریم زیارت.امام حسین از دور میشنوه..

دیگه نمیرم

  • ۰ نظر
  • ۲۴ مرداد ۰۳ ، ۰۷:۵۳
  • (. ‿ .)

هر چیزی که ازش اطلاعاتی نداشته باشیم

برامون دلهره و عذاب آوره. و هر تصمیمی.

 

لینک شعر حافظ بخاطر کوتاهی مطلب👇

ganjoor.net/hafez/ghazal/sh487

  • ۰ نظر
  • ۰۴ مرداد ۰۳ ، ۱۸:۴۶
  • (. ‿ .)

چطور شد که یهوو همه چی خراب شد بی دلیل

نمیدونی چی شد این اتفاقات بد افتاد 

و یا چی شد به این روز افتادی

حالت عوض شد یهوویی

خیلیا از چشم بده

چشم نزنیم

هممون یه وقهایی،

از یه کسایی پایین تریم.

یا خیال می کنیم پایین هستیم

اما اون طور نیست همه مشکل داریم

هر کسی به اندازه ی قسمت و ظرفیتی خدا داده

در نتیجه

شاید نشه قسمت رو عوض کرد اما انتخاب اینکه  دیگران رو چه جور ببینیم با خودمونه، اگه همه همدیگه رو چشم بزنیم باعث ایجاد مشکلات بیشتر میشیم.

  • ۰ نظر
  • ۰۲ مرداد ۰۳ ، ۱۵:۲۶
  • (. ‿ .)

محله جدید که میری

آدمها باهم فرق دارن

تا کسی رو نشناختی،

راز و اطلاعاتی بهش

نه بده نه بزار بفهمه.

مخصوصا درآمد و...

از وضع مالی ناله کن.

حتی اگه داشتی نگو.

  • (. ‿ .)

اونا که میخوان ازدواج کنند با اونها

که نمیخوان ازدواج کنند فرق دارند.

تازه اونا که نمیخوان هم ۲ دسته اند

اونا که نمیخوان و ازدواج نمی کنند:

یا نمیخوان زندگی کنند؛ افسرده اند،

و یا اینکه نمیخوان سالم زندگی کنن

بحث سنگین شد ولی حیفه که نگم :

هر کسی یه قسمتی داره بخصوص

اونها که مشتاق ازدواج هستند... .

یک روزی نیمه شون قسمت میشه..

ولی نباید دست از تلاش بر دارند...

 

 

  • (. ‿ .)

 غصه چیزای نداشتهتو نخور 

 از چیزایی که داری لذت ببر

  • (. ‿ .)

 

کسی که به درد جایی نمی‌خوره

نمی‌شه به زور اونجا نگه داشت..

چون خودش اونجا آرامش نداره،

طبیعتاً آرامش دیگرانم بهم میزنه

بعضی جاها بدرد بعضیا نمیخوره.

  • (. ‿ .)

نرو توی حاشیه،هیچوقت و

فقط برای اهداف وقت بزار.

  • (. ‿ .)

دیگران رو نمیشه به زور تغییر بدیم.

اما خودمون رو میتونیم تغییر بدیم.

  • (. ‿ .)